داستان ملانصرالدین
محمد طاها سامانی پور | يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۴۵ ق.ظ
داستان های نمکستونی
توجه: هر روز یک داستان اضافه می شود.
1-گم شدن خر
یک روز ملانصرالدین خرش را در جنگل گم می کند.
موقع گشتن به دنبال آن یک گورخر پیدا می کند.
به آن می گوید: ای کلک لباس ورزشی پوشیدی تا نشناسمت.
2-وظیفه و تکلیف
روزی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی.
یکی گفت: "جناب ملا! شما که دعوت نداشتی چرا آمدی؟"
ملانصرالدین جواب داد: "اگر صاحب خانه تکلیف خودش را نمیداند.
من وظیفهی خودم را میدانم و هیچوقت از آن غافل نمیشوم."
3-داستان ملا نصر الدین و بها دادن به الاغ
روزی ملانصرالدین الاغ خود را با زحمت فراوان به پشت بام برد!
بعد از مدتی خواست او را پایین بیاورد ولی الاغ پایین نمی آمد .
نمی دانست الاغ بالا می رود ولی پایین نمی آید !!
پس از مدتی تلاش ملا نصرالدین خسته شد و پایین آمد. ولی الاغ به شدت جفتک می انداخت و بالا و پایین می پرید تا اینکه سقف فرو ریخت و الاغ جان باخت .
ملا که به فکر فرو رفته بود با خود گفت : لعنت بر من که ندانستم اگر خری را به جایگاه رفیعی برسانم هم آن جایگاه را خراب می کند و هم خود را هلاک می نماید !!
مواظب باشید هیچ الاغی را بزرگش نکنید و بهش بها ندید .. خانه تان را ویران می کند.
- ۹۷/۱۰/۱۶