نمکستون

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۷ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

ضعف اعصاب

محمد طاها سامانی پور | يكشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۵۷ ب.ظ

طبع و مزاج نمکستونی

موضوع:


درمان خوراکی:

(کاهو، پونه، روغن زیتون، سوپ سیر، بلوط، روغن تخم کدو، روغن نخود، انجیر، خرما، خرفه، شربت گل سرخ، هویج، به، زردآلو، روغن بادام شیرین)

  • محمد طاها سامانی پور

افسردگی

محمد طاها سامانی پور | شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۱۰ ب.ظ

طبع و مزاج نمکستونی

موضوع:افسردگی


درمان خوراکی:

(کاهو، چای سبز، زعفران، عسل، قهوه، رب انار، خورشت آلو اسفناج، مربای به، مربای گل محمدی، شربت زرشک، آب کنگر به طورمداوم، گوشت بوقلمون، بادام زمینی، پسته، تخم کدو، موز، شکلات)

  • محمد طاها سامانی پور

استرس

محمد طاها سامانی پور | چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷، ۰۳:۴۴ ب.ظ

طبع و مزاج نمکستونی

موضوع:استرس


درمان خوراکی:

(طالبی، کاهو، شربت گل گاوزبان، روغن شاهدانه ،روغن ماهی)

  • محمد طاها سامانی پور

مزاج مزه

محمد طاها سامانی پور | چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۵۰ ق.ظ

طبع و مزاج نمکستونی

مزاج مزه ها

هرکدام از مزه ها و بوها نشان دهنده طبیعت و ویژگی خاص گیاهان هستند تاثیرات خاصی در بدن دارند خوراکی هایی که مزه ترش دارند مانند آبغوره ،آبلیمو، سماق و سرکه پس از خوردن سردی و خشکی را در بدن بالا می برند و زیاده روی در خوردن آنها  برروی دستگاه عصبی و تنفسی تاثیر 

  • محمد طاها سامانی پور

داستان ملانصرالدین

محمد طاها سامانی پور | يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۴۵ ق.ظ

داستان های نمکستونی

توجه: هر روز یک داستان اضافه می شود.


1-گم شدن خر

یک روز ملانصرالدین خرش را در جنگل گم می کند.

موقع گشتن به دنبال آن یک گورخر پیدا می کند.

به آن می گوید: ای کلک لباس ورزشی پوشیدی تا نشناسمت.

  • محمد طاها سامانی پور

داستان بهلول

محمد طاها سامانی پور | يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۱۹ ق.ظ

داستان های نمکستونی

 توجه :هر روز یک داستان اضافه می شود.


 1-کبوتر خورده ام


یکی از غلامان هارون ماست خورده بود.

مقداری از ماست به ریشش ریخته بود.

بهلول از وی پرسید:

چه خورده ای؟

غلام با تمسخر گفت:

کبوتر.

سپس بهلول گفت:

می دانستم چون فضله اش بر ریشت پیداست.

  • محمد طاها سامانی پور

لطیفه

محمد طاها سامانی پور | يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۵۱ ق.ظ

لطیفه های نمکستونی


فقط کافیه مامان آدم بفهمه که فردا امتحان داری! 

.

نفسم بکشی میگه: مگه تو فردا امتحان نداری؟؟ براچی الان داری نفس میکشی؟؟؟؟ 


............................................................................

                           

یه بار به بابام ذل زده بودم یهو برگشت گفت چته مثه بز منو نیگا میکنی حیفه نون ؟؟؟ 

گفتم هیچی میخاستم مثه سوباسا با ذهنم باهات حرف بزنم

بزرگوار پاشد مثه کاکرو شوتم کرد تو کوچه


...........................................................................


به عضنفر میگن از قفل فرمونت راضی هستی میگه آره فقط سر پیچ اذیت می کنه!

  • محمد طاها سامانی پور